تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

جابجائي

سلام سلام سلام حالتون چطوره نوگلاي من  خوش مي گذره سرحالين انشالا؟ اول بابت تأخيرم بگم .كه  از اول اين هفته من مشغله زيادي داشتم ادارمون جابجا شده و امروز صبح مراسم افتتاحيه انجام شد و همه پرسنل شديدا درگير كار بودن ديگه اينكه هنوز تو اداره جديد امكان استفاده از اينترنت پرسرعت  فراهم نشده بنا براين تو اداره امكان سر زدن به وبتون وجود نداره بعد از ظهرها هم كه حسابي با شما مشغولم و وقت آزادي ندارم.جونم براتون بگه تو اين چند روزه اتفاقات ريز و درشت زيادي افتاده اول اينكه شنبه بعد از ظهر رفتيم بيرون تا برا پاسپورتتون عكس بگيريم ماشالا بهتون انقدر خوشگلين تو عكسا كه خدا مي دونه .بايد از عكاس فايلتون رو بگيرم اگه او عكاس مه...
26 مهر 1390

جوجه توپولی ها

سلام به نفسای مامی حالتون خوبه شیطونیهاتون چطوره وقتایی که خوابین و ما زیارتشون نمی کنیم سلام گرم ما رو بهشون برسونید دلتنگشون میشیم جونم برای گلام بگه روز به روز ماشالا دارین شیرین تر از قبل میشین مدام در حال راه رفتن هستین ) البته باربد در ابتدای راهه و حدود ٣ قدم بر میداره بعدش تند میشینه مبادا بیفته الهی فداش بشم بس که محتاطه ) دخملی هم که دیگه وقتی می برمش تو حیاط دوست داره رو زمین راه بره و لذت می بره از قدم برداشتناش بالا رفتن از میزو صندلی که نگو جرأت نداریم یه صندلی رو از دور میز بکشیم بیرون سریع تارا نمیره سروقتش و سه ثانیه بعد رو میز سرپا ایستاده ارتباطتون با هم خوبه همدیگه رو صدا می کنید تا مشترکا در یک صحنه حاضر...
23 مهر 1390

شیرین تر از شهد

سلام به نازنینا حالتون خوبه شیطون بلا های مامانی دیروز ظهر که از اداره رفتم خونه شما خواب بودین کمی بعد بیدار شدین ناهار و بازی و شیطونی وووووو .موقع خواب اونقدر گریه کردین که نگو . منم براتون نوبت گرفتم تا ببریمتون دکتر.تو راه توی ماشین خوابتون برد .از تو پارکینگ باربد بیدار شد ولی تارا تو بغلم خواب بود.تو اتاق انتظار باربد کلی خندید و با بچه های دیگه ارتباط برقرار کرد حتی تو مطب دکتر هم بسیار خوش اخلاق بود. تارا هم وقتی گذاشتمش رو ترازوی دکتر بیدار شد تارا : وزن : 8750  قد : 72 باربد : وزن: 9900  قد : 74 قربون قد و بالاتون برم .قدتون رو دکتر دیگه به حالت ایستاده اندازه گرفت درنتیجه این اندازه درست تره .از وضعیت ک...
20 مهر 1390

مغز بادوما

سلام به شیطون بلا های مامان حالتون خوبه .دیروز وقتی رسیدم خونه مامان جون گفت تا ساعت 11 خواب بودین در عین حال که خوشحال شدم از بعد از ظهر ترسیدم که شما با این ذخیره انرژه چه خواهید کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ساعت 3 بیدار شدین ناهار خوردین و رفتین سراغ اسباب بازیها و انجام وظایف روزانه تا ساعت 5 که خدا رو شکر تارا خوابید.من و باربد  هم خاله جون رو بردیم کلاس زبان. سر راه مقادیری سبزی هم خریدیم برای استفاده های مختلف ( چشمتون روز بد نبینه) وقتی برگشتیم خونه تارا بیدار بود.منم سرپا سبزیها رو گذاشتم رو میز که پاکشون کنم. عمه خانم هم تماس گرفت و گفت می خواد بیاد در این گیرودار خونه تبدیل شده بود به یه مهد کودک بزرگ از شدت ریخت و پاش اس...
19 مهر 1390

یازده ماهگی

سلاممممم مبارک باشه یازده ماهگی الهی قربونتون برم من ماشالا به جونتون که به چشم به هم زدنی دارین قد می کشین و بزرگ میشین دیگه تا یه سالگی چیزی نمونده از الان باید برنامه ریزی کنیم برا جشن تولدتون انشالا. بابا ایمان و باباجون خیلی اصرار دارن جشن تولد مفصلی برگزار بشه.ببینیم تا خدا چی می خواد این هفته از روز شنبه خونه مامان جون هستیم. دوباره اومدیم مهمونی . روز شنبه ظهر که برگشتم خونه خوابیده بودین ساعت 3 بیدار شدین بعد شروع کردین به شیطنت و فضولی .مامان جون می گفت تارا مرتب از رو صندلی رفته رو میز و اومده پائین و همه چیو به هم ریخته . بعد از ظهر هم حواسم به تارا بود می رفت رو میز ناهار خوری نمکدونو بر عکس می گرفت ریختن نمکارو تماشا...
18 مهر 1390

عجب روز تعطیلی

سلام به جوجه های نازنازی من حالتون خوبه شیطونیهاتون چطورن .سرحالین ؟؟؟؟؟؟ ماشالا به جونتون روز پنجشنبه بعد از ظهر تا تونستین شیطونی کردین و ریخت و پاش .  منم در سکوت کامل شما و خونه ای که هر لحظه به هم ریخته تر میشد نگاه می کردم تا ساعت 4 که باربد خوابید ساعت 5هم تارا خوابید .منم مشغول جمع و جور شدم. آخه ساعت 7 بلیط گرفته بودیم بریم برنامه خاله شادونه.شما دو تا هم ماشالا غرق خواب از یه طرف دلم نمیومد بیدارتون کنم از طرف دیگه داشت دیر میشد.حدود شش و نیم بیدار شدین سریع آمادتون کردیم که بریم بیرون .وقتی رسیدیم به سالن مربوطه وای وای چه ازدحامی چقدر شلوغ  مدیر برنامه با عدم مدیریت اجرا رو برده بود تو یه سالن کوچیک با سانسای محدود...
16 مهر 1390

بابا شماها دیگه کی هستین ؟!!!!!!

سلام به شما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آخه چی بهتون بگم وروجکا آتیش پاره ها نمکدونا یا....................؟ دیروز ظهر بعد اینکه من از اداره اومدم خونه و مامان جون رفت ناهار خوردیم و شما مشغول فضولی این بار دیگه خیلی خیلی .............. تشریف بردین تو اتاق ما و کشو های میز توالت رو تخلیه فرمودین بعد که دیدین چیزی نیست رفتین طرف کامپیوتر و طبق معمول ریختینش به هم ( موس و کیبورد و هندس فری ، مودم و..... همگی آویزون از میز کامپیوتر ) من هم امیدوارانه خیره به شما که کی خسته میشین و لالاتون میگیره . بله ساعت 4 این اتفاق مبارک افتاد و خوابیدین تازه کشوها رو مرتب کرده بودم که تارا بیدار شد. با خواهش و تمنا نیم ساعت دیگه خوابید تا حدود 5 که هر...
14 مهر 1390

روزي ديگر

سلام به فرشه هاي مامان حالتون چطوره ؟ديروز ظهر من و خاله نيكي يه ساعتي مرخصي !!!!!!!!!!!!!!!!!! گرفتيم رفتيم بيرون براي يه كاري كه اگه گفتين سر از كجا درآورديم بللللله فروشگاه عرضه محصولات فرهنگي و آموزشي كودكان.اگه گفتين نتيجه چي بود بله حدود 10 دقيقه ايستادن و خريد حدود 120 هزار تومن كتاب و اسباب بازي و .... براتون يه كلبه بازي گرفتم ظهر كه اومدم خونه ذوق زده منو بابابي براتون علمش كرديم .شماها هم اول تحويلش گرفتين و معلوم بود خوشتون اومده ................ ولي ظاهراترجيح شما بازي با كفگير و ملاقه اس ديروز بعد از ظهر يكي دو ساعت خوابيدين بعد كمي رفتيم بيرون كالسكه سواري به روش هميشگي . ديروز خدا رو شكر بعد مدتها اشتهاتون ب...
13 مهر 1390

خدای بزرگ من

سلام یه شما دو تا گوگولی حالتون خوبه ؟ دماغتون چاقه ؟ فضولیهاتون که خوبن؟ مواظب باشین انقدر از سرمایتون خرج نکنید.برا بعدا هم بزارین البته فکر کنم ماشالا چشمه فضولیهاتون همیشه جوشانه و به همون اندازه ای که خودنمایی می کنه بهش اضافه میشه دیروز  پریروز ماشالا خیلی شیطونی کردین ولی با اینکه حال و روز درستی نداشتم خیلی اذیتم نکردین.آخه می دونید خدا منو خیلی دوس داره به خاطر اینکه همیشه بهترین ها رو بهم داده .پس اگه در کنارش دلشکستگی هایی بوجود میاد قربون بزرگیش برم که بهم توان میده برای مبارزه و برخورد صحیح خدا که تو زندگیت و تمام لحظه لحظه هات باشه خیالت راحته که حتی اگه نتونستی از پس مشکلت بربیایی از حقت در برابر نامردمی ها د...
12 مهر 1390

دنیای بزرگترا

بچه های نازنینم.سلام صبح قشنگتون بخیر باشه امیدواره همیشه همیشه شاد و سرزنده بمونید و  پاکی و صفای کودکیتون همراه شما باشه امروز می خوام براتون از یه دنیای دیگه حرف بزنم. دنیای آدم بزرگا. آدمایی که به اندازه یه کهکشان ادعای پاکی دارند.آدمای به ظاهر دوست ولی دلسنگ و  از مار زنگی بدتر منو ببخشید دلبندای من. زندگی همش روی خوش سکه نیست.تلخی و رنج و بی وفایی هم داره از خدای بزرگ می خوام که شادمانی و مسرت همراه همیشگی شما باشه و بهتون کمک کنه تا در گذر روزگار فولاد آبدیده بشین و تدبیر شما رو زیاد کنه تا بتونید در برابر ناملایمات ایستادگی کنین. ما بزرگترا فکر می کنیم که دنیای قشنگی داریم. روزبروز به ظاهر دنیامون بیشتر...
11 مهر 1390